*این روزها همه دارن از اما زمان(عج) میگن ومینویسن، بدجوری ظرف مردم پر شده، صبر مردم تموم شده، همه نیاز جدی پیداکردن به بابا. میبینی آقا؛ ما تو را برای نیاز خودمون میخوایم...بگذریم.
یکی از جاهایی که خیلی حضور حضرت صاحب(عج) را حس می کردم اردوی جهادی بود. در طول روز مدت زیادی رو با بچه ها بودم، تا میخواستم حرف بزنم، همش اسم ویاد امام زمان(عج) میومد تو ذهنم برعکس اینجا.
یه رسم قشنگی اونجا با بچه ها داشتیم، هر وقت دور هم به هر بهونه ای جمع می شدیم آخرش همه دستهامون رو به هم می دادیم و هر کسی یک دعا می کرد وبقیه آمین می گفتند. باورتون نمیشه بیش از نیمی از دعاها، دعای فرج آقا بود.
تو افتتاحیه یک کلیپ از جمکران پخش شد، بین بچه ها بودم گفتم اگر گفتید اینجا کجاست؟ یکی می گفت مشهده؟ یکی دیگه می گفت شاهچراغ و...خلاصه هیچکس اصلا نمیدونست اینجا کجاست. اما خوب حالا ما که می دونیم چه فایده؟ اونا نمی دونستند جمکران کجاست وتاحالا ندیده بودند ولی آقا با اونا همنشین بود ودلشون امام زمانی ولی من با این همه ادعا...
"و نرید ان نمن علی الذّین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین..."
این آیه اونجا صدردصد صدق می کرد، همین بچه های سارون هستند که سربازان سپاه امام زمان می شوند، همین روستایی ها بودند که انقلاب کردند وحالا انقلاب را حفظ می کنند.
بهشون مدام می گفتم قدر خودتون وجایی که هستید رو بدونید، امام زمان با شماست، پیش شماست. چرا که امام زمان، امام مستضعفین هست، منجی پابرهنه ها هست. آقا میاد تا حاکمیت همین روستایی های که بر اونها ظلم شده محقق بشه.
5تا قول تا روز آخر به هم داده بودیم که قرار بود هر روز انجام بدیم، وفراموش نکنیم. برای همیشه انجام بدیم. یادم نمی ره صبح که بچه ها می اومدن قبل از اینکه من بپرسم، خودشون میگفتن این قول رو انجام دادم، اون یکی یادم رفت...خداییش خودم الان اون قول ها یادم رفته، اونقدر خودمون رو درگیر کردیم که اصلا یادمون میره خدایی هم هست.
بعدا در مورد قول ها می نویسم، اما حالا هر کی گفت اون قول ها چی بودن؟وکیا انجام دادن؟(درقسمت نظرات)
یکی از چیزهایی که رسممون شده بود، همیشه آخر کلاس یا آخر ورزش به هربهانه ای دعای سلامتی آقا فراموش نمی شد، همه حفظ شده بودند. بهترین دعاهای فرج رو اونجا با بچه ها خوندم، پاکی بچه ها مثل یک روضه سنگین اثر می کرد. دست های کوچیکشون رو بالا می بردند وبا تمام وجود آقا رو صدا می زدند، انگار کسیکه دنبال باباش می گرده...
*"حادثهی اهانت به قرآن و پیامبر عظیمالشأن صلیاللهعلیهوآله، با همهی تلخی، در دل خود حامل بشارتی بزرگ است. " (این قسمتی از پیام نائب امام زمان بود در محکومیت اهانت به قرآن کریم)
اما با خود معنی ومفهومی امید بخش دارد وخبر از بشارتی بزرگ می دهد. اما کسی توجه نکرد. آقا اخیرا مکرر خبر از آینده ای روشن، بشارتی بزرگ می دهند.
بچه ها خودمان را جمع کنیم، ظهور نزدیک است. هرچقدر الان حرف نائبش را گوش می دهیم، همانقدر هم در دوران ظهور حرف امام را. آقا گفتند افسر، یعنی باید بتوانیم 72 نفر را به خط کنیم، اگر امام زمان اومد گفت کو هفتاد دو نفرت؟چی بگم؟ما هوز با خودی ها سر آبنبات چوبی اختلاف داریم. هنوز تو وحدت و خلوص گیر کردیم. آقا خبر از بشارتی بزرگ دادند، به هوش باشیم...اللهم عجل لولیک الفرج
............................................................................................
پی نوشت:
*بعضی روزها حتی 10ساعت هم پای اینترنت هستم، اما خیلی وقت نمی کنم اینجا مطلبی بنویسم. با اینکه حرف زیاده. از جمله صحبت های حضرت آقا با هیئت دولت، با اعضای خبرگان که جای بحث زیادی داره. از جمله فوری ترین مسئله جهان اسلام یعنی پاکستان. حرکت جنون آمیز و هتک حرمت قرآن، مسائل داخلی و تشکیلاتی ب.پ، آسیب شناسی اخلاقی تشکل های دانشجویی، بررسی مفصل وضعیت استانداری و راست سنتی شیراز، احمدی نژادیسم و جریان مشکوک مشایی، تحلیلی پیرامون تحولات و شکل گیری جریانات جدید سیاسی در کشور، آخرین وضعیت جریان فتنه و اصلاحات و درمورد انقلاب اسلامی که حرف زیاده و...که اگر وقت بود در مورد هر کدوم یک سینه حرف موج زند در دهان ما وخواهم نوشت.
*فعلا خدا اینگونه خواسته که مطالب اینجوری باشه. تا بعد...
*غیبت بدجوری دست وپایمان را بسته که حتی خودمون هم نمی فهمیم. این روزها غیبت شده عادت. عادی عادی شده وخیلی پیچیده با نام های مختلف وتوجیهات متفاوت.
1. افسران جوان: از این تعبیر «افسران جوان» هم که تکرار کردید و من از بن دندان به آن اعتقاد دارم، خیلى لذت بردم.
2. اختلاف خوب، اختلاف بد: اختلاف نظر در مسائل نظری، در مسائل دامنه دار اجتماعی خوب است. این اختلاف نظرها شوق انگیز وخوب است. در این موارد نیازی به فصل الخطاب نیست. یک وقت بحث سر این است که این شلیک را به طرف دشمن بکنیم یا نکنیم؛ اینجا بله، اختلاف نظر مشکل درست می کند.
3. ترک گناه وانجام واجبات: از همه مطالب بالاتر؛ دل صاف خود را هرچقدر می توانید به خدا نزدیک کنید،هرچقدربگذرد سخت تر است. همین الان دست به کار شوید. آنهائى که در آن قلهها مشاهده میکنید، از همین راهها عبور کردند. این راهها چیست؟ قدم اول: در درجهى اول، ترک گناه. گفتنش آسان است، عملش سخت است؛ اما ناگزیر است.
قدم دوم: بعد از ترک گناه، انجام واجبات، و از همهى واجبات مهمتر، نماز است. نماز اول وقت وبا حضور قلب. حضور قلب یعنى بدانید که دارید با یکى حرف می زنید.
4. دستور العمل ساده سلوک: روزهى ماه رمضان خیلى مغتنم است؛ مبارزهى با گرسنگى، تشنگى، گرما و سختىهائى که انسان دارد. انس با قرآن و انس با نهجالبلاغه و انس با صحیفهى سجادیه و دعا و نافله و نماز شب و هر کار که توانستید بعد از آن بکنید. پس عرض اول ما و حرف اصلى ما این است. شما مثل فرزندان من هستید. من اگر بخواهم به بچههاى صلبى و نسبىِ خودم بهترین سفارشها را بکنم، همینى که به شما عرض کردم، به آنها خواهم گفت.
5. مطالبه بله،معارضه خیر: باید سؤال کنید. ایرادى ندارد که سؤال کنید؛ به شرط اینکه همان طور که خود این برادر هم گفت، قضاوت نکنید. مراقبت کنید طرح سؤال را مخلوط نکنید و اشتباه گرفته نشود با معارضه. بهترین روش سؤال و پاسخ هم این است که مسئولین بیایند توى مجموعههاى دانشجوئى.
6. هم وحدت وهم خلوص: اینجورى نیست که شما بیائید افراد ضعافالایمان را از دائره خارج کنید، به بهانهى اینکه میخواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دائرهى خلّصین را توسعه بدهید؛ کارى کنید که افراد خالصى که میتوانند جامعهى شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند. منظور من اتحاد بر مبناى اصول است. بنابراین وحدت با کیست؟ با آن کسى که این اصول را قبول دارد. به همان اندازهاى که اصول را قبول دارند، به همان اندازه ما با هم مرتبط و متصلیم. آن کسى که اصول را قبول ندارد، نشان میدهد که اصول را قبول ندارد یا تصریح میکند که اصول را قبول ندارد، او قهراً از این دائره خارج است. بنابراین ما هم طرفدار وحدتیم، هم طرفدار خلوصیم.
7. موضع رهبری وما: آیا ما هم باید مثل رهبرى موضع بگیریم یا نه؟ خوب، رهبرى یک تکلیفى دارد، ما یک تکلیف دیگر داریم.
8. موضع رهبری درگوشی یا صریح: مبادا کسى تصور کند که رهبرى یک نظرى دارد که برخلاف آنچه که به عنوان نظر رسمى مطرح میشود، در خفا به بعضى از خواص و خلّصین، آن نظر را منتقل میکند که اجراء کنند؛ مطلقاً چنین چیزى نیست. اگر کسى چنین تصور کند، تصور خطائى است؛ اگر نسبت بدهد، گناه کبیرهاى انجام داده. نظرات و مواضع رهبرى همینى است که صریحاً اعلام میشود.
9. رهبر وفتوای واجب القتل: چند سال قبل که یک قتلى اتفاق افتاده بود و دشمنان جنجال کردند، تبلیغات کردند و گفتند اینها فتوا داشتند، دستور داشتند، و میخواستند یک جورى پاى رهبرى را میان بکشند، توى نماز جمعه گفتم: اگر من یک وقتى اعتقاد پیدا کنم که یک نفرى واجبالقتل است، این را توى نماز جمعه علنى خواهم گفت.
10. عدالت فرهنگی وضعف مسئولین: کالاى فرهنگىِ مناسب با عدالت تولید نمیشود.کاملاً درست است. من هم این اشکال را دارم؛ هم به صدا و سیما، هم به وزارت ارشاد، هم به سازمان تبلیغات و حوزهى هنرى. من مىنشینم بحث میکنم، استدلال میکنم؛ یعنى کارى که بعضى از مسئولین اجرائى باید بکنند، متأسفانه من ناچار خودم این کار را بر عهده میگیرم.
11. کوی دانشگاه وانگیزه ضعیف مسئولین: مسئلهى تهاجم به کوى دانشگاه، من دنبال این قضیه بودم و هستم. حرکت کنْد بوده، پیش نرفته. اینجور نیست که شما تصور کنید مسئله فراموش شده. کارها زیاد است؛ بعضى از دستگاهها هم شاید انگیزهشان براى همکارى کردن در این زمینه، خیلى انگیزهى زیادى نیست - طبعاً انگیزهشان ضعیف است - لذا کار کنْد پیش میرود.
12. برخورد انضباطی با دانشجویان: بالاخره در دانشگاه انضباط لازم است.نمیشود محیط دانشگاه را رها کرد. شما دانشجویان را توى دائرهى قرمز گذاشته، مشخصتان کرده اند؛ اصلاً خیلى از برنامهها براى شماست. خوب، بالاخره باید توجه باشد. بله، به نظر ما تندروى و زیادهروى در هیچ کارى خوب نیست؛ از جمله در این کار.
13. آزاداندیشی: در جامعهى ما نه علم دستورى است، نه اندیشه دستورى است. ما طرفدار آزاداندیشى هستیم. البته من به شماها بگویم، آزاداندیشى جایش توى تلویزیون نیست؛ آزاداندیشى جایش توى جلسات تخصصى است. مثلاً فرض کنید در زمینهى فلان مسئلهى سیاسى، یک جلسهى تخصصىِ دانشجوئى بگذارید؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بیایند آنجا با همدیگر بحث کنند؛ این میشود آزاداندیشى. جلسه باید جلسهى تخصصى باشد؛ والّا توى جلسات عمومى و در صدا و سیما دو نفر بیایند بحث کنند، آن کسى که حق است، لزوماً غلبه نخواهد کرد؛ آن کسى غلبه خواهد کرد که بیشتر عیّارىِ کار دستش است و میتواند بازیگرى کند. بنابراین آزاداندیشى در جلسات تخصصىِ متناسب با هر بحثى باید باشد؛ در محیطهاى عمومى جاى آن بحثها و مناظرهها نیست. این هم معنایش این نیست که دارد تحمیل میشود؛ نه، بالاخره یک فکر حق مطرح میشود.
14. مسائل اصلی وفرعی: یکى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئیس جمهور دلمان خون است. خوب، حالا دل شما خون - که خدا نکند خون باشد - اما به شما عرض بکنم؛ اینها جزو مسائل تعیین کننده و اصلى نیست. ممکن است ایراد و اشکال وارد باشد - من در این مورد هیچ قضاوتى نمیخواهم بکنم - ممکن است کسى به یک شخصى یا به یک کارى ایراد داشته باشد؛ منتها باید توجه کنیم که مسائل را اصلى - فرعى کنیم. مسائل درجهى دوم جاى مسائل اصلى را در انگیزههاى ما، در همت ما، در صرف انرژىاى که میشود، نگیرد. من عرضم فقط این است؛ والّا من نه اعتراض میکنم به اینکه شما چرا از زید یا عمرو خوشتان مىآید یا بدتان مىآید؛ نه، ممکن است خوشتان بیاید، ممکن است بدتان بیاید - ایرادى ندارد - و نه اعتراض میکنم که چرا آن ایراد را یک وقت به شکلى که یک مفسدهاى نداشته باشد، بر زبان آوردید؛ آن هم به نظرم اشکالى ندارد. فقط توجه کنید که این جاى مسائل اصلى را نگیرد. مسائل اصلى ما چیزهاى دیگرى است.
15. صداوسیما واختلاف بین مسئولین: اشکال کردید بر صدا و سیما، اشکالتان وارد است؛ اشکال کردید بر علنى شدن اختلافات مسئولان، اشکالتان وارد است؛ بنده هم این اشکال را به این آقایان دارم و به آنها هم گفتهام؛ اوقات تلخى هم با آنها کردهام.
16. نقدپذیری دانشجویان: شما همهاش گله دارید که چرا مسئولین نقدپذیر نیستند؛ خوب، شما هم نقدپذیر باشید! نقدپذیرى که فقط مخصوص مسئولین نیست؛ خوب، بالاخره اگر بر دانشجو هم نقدى وارد است، باید نقدپذیرى کند. ممکن است به شما هم نقدى وارد باشد؛ نقد را قبول کنید.
17. وحدت در درون تشکل وبا بقیه تشکل ها: مراقب باشید تشکلهاى دانشجوئى تحت تأثیر اختلاف سلیقهها، نه خودشان در درون دچار انشعاب بشوند، نه با همدیگر اصطکاک و تصادم پیدا کنند. هر کسى یک سلیقهاى دارد، هر کسى یک ذوقى دارد. اینها را مایهى جدائى بین خودتان قرار ندهید، که به نظر من خیلى مهم است.
18. در مسائل مهم تحلیل بدهید: در مسائلى که با سرنوشت کشور ارتباط پیدا میکند، حتماً تحلیل و موضع داشته باشید. بیانیهى تهران مسئلهى مهمى بود؛ تحلیل شما از بیانیهى تهران چیست؟ قطعنامهى 1929 شوراى امنیت علیه جمهورى اسلامى صادر شده، یا تحریمهاى یکجانبهى آمریکا و اروپا علیه ایران شکل گرفته؛ تحلیل شما از این قضیه چیست؟
19. تقویت مبانی معرفتی: مجموعهى تشکلها تقویت مبانى معرفتى را جدى بگیرند تا بعد، از تشکلها سرریز بشود روى مجموعهى دانشجوها. تقویت مبانى معرفتى خیلى لازم است. ضعف این مبانى، ضررهاى بزرگى به مجموعهى دانشجوئى کشور و مجموعهى تشکلها خواهد زد.
20. ارتباط با بدنه دانشجویی: همهى تشکلها ارتباطاتشان را با بدنهى دانشجوئى تقویت کنند. به نظر من از بدنهى دانشجوئى غافل نشوید.
این مطلب در روایت : http://www.ravayat.ir/shownews.asp?c=0&id=10882
..............................................................
پی نوشت:
*در اسرع وقت حتما در مورد برخی از این 20فرمان حضرت آقا توضیحاتی خواهم نوشت. تاشاید چراغ راهی بشود در این دوران تاریک.
*فرمان 6 وفرمان17 را دوستان این روزها بیشتر توجه کنند.هر روز اخبار اختلاف برانگیز در میان خودی ها وحتی دوستان می شنویم.
*ماه رمضان داره تموم میشه، و واقعا دستهایم خالی است. بابای خوبم! شما برای ما دعاکنید.
*دیروز فرمانده عزیزمان سردار پاسدار ید الله کریم نژاد شهید شد. دوباره شهر رنگ وبوی شهدا را به خود گرفت ودوباره ما جاماندیم. ان شاالله خون پاک این شهید پایانی باشد برای دفن فتنه در شیراز.
فرمانده عزیزم دست ما را هم بگیر.
پدر مظلوم بود، عدالت هم همینطور، همانطور که خدا...
ضربه محکمی بر فرق عدالت خورد، پدر افتاد، پدر شهید شد، مادر غمگین شد، حسن، حسین وزینب یتیم شدند، عدالت یتیم شد، بچه های کوفه یتیم شدند، ما هم یتیم شدیم. بی پدر، بی مادر...آواره شدیم.(غم های زینب شروع شده...)
همیشه بین مردم رسم هست که با یتیمان خوب برخورد می کنندو به قولی یتیم نوازی می کنند(بجز کربلا...)خدا ما یتیم هستیم، یتیم که زدن نداره. حالا چهارتاخطا کردیم، تقصیر ما نیست، بابا نداریم.وگرنه اینطوری نبودیم.
بذار راحت بگم خدا، دو راه داری:
1. چون یتیم هستیم وبابا نداریم پس نباید ببری جهنم، پس یا باید ببری بهشت یا راه دوم...
2. خدااااا! ما بابا می خوایم. باید بابامون رو بمون نشون بدی. من بابامو میخوام. من میخوام بابامو ببینم.
بابا! نمی بینی بچه ها دارن گریه می کنن وهمه دارن داد میزنن"االلهم عجل لولیک الفرج"، خب بیا دیگه. من نمی خوام یتیم باشم، نمی خوام همه به من بگن پس کو اون بابایی که همیشه اسمشو میاری؟ومن سرم بندازم زیر و بگم: بابام میاد. بابامو براتون میارم... بابا بیا.
بذار حالا که اینجوری شد، یه روضه بخونیم تا فضای وبلاگ واینترنت هم متبرک بشه...وشاید بابا به بهانه روضه بیاد. بدترین روضه، روضه ی مقتل هست. اما روضه ای شنیدم که بدجوری آدمو می سوزونه.
معمولا خیلی بعید وسخت هست که امامی، رهبری بیاد وجلوی امتش گریه کنه، اونم گریه از سر مظلومیت خودش. خیلی کم پیش میاد. امت حضرت امام(ره) هیچوقت گریه شو جز تو روضه ی امام حسین(ع) و شهادت شهید مطهری ندیدند...
حضرت آقا که جا ن ها فدایش، دوبار چنین اتفاقی افتاد که اونم در غالب درد ودل با امام زمان(عج) بود. یک بار در جریان فتنه سال 78، و ده سال بعد درفتنه 88. که دیدیم که امت آقا اهل کوفه نبودند وچطور ابراز جان نثاری کردند وهمه شیون زدند، فریاد زدند"ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند".ما اهل ایرانیم ما اهل خمینی وخامنه ای هستیم.همه گفتن ما عمار هستیم. خلاصه با وجود کم وکاستی نذاشتن دل آقا از این بیشتر خون بشه.اما...
امیرالمومنین حضرت علی(ع)، مولای متقیان، فاتح خیبر، حیدر کرار، سبب خلقت عالم در کوفه میرن منبر برای سخنرانی...
امام معصوم وخلیفه مسلمین با اون اوصاف رفته برای امتش حرف بزند. دلش خون، هرشب سر درچاه می کند وبا چاه حرف می زند. ناگهان همه دیدند علی(ع) با آن همه عظمت گریه می کند وبه صورت خود می زند وفریاد می زند: این عمار؟این عمار؟این عمار؟این ذوالشهادتین؟ در دل می گوید این الزهرا؟
یکی از اهل کوفه پای منبر داد می زند: علی بسه دیگه خسته شدیم بیا پایین
دیگری می گوید: اینقدر حرف نزن، داری چی می گی؟
واسدالله غالب علی(ع) مظلوم...
........................................................................
پی نوشت:
*اگر خواندید واشکی ریختید، حتما برای آمدن بابایمان دعا کنید وقول بدید دعا کنید تا همه شهید شویم.من که از مرگ خیلی می ترسم.فقط شهادت...
*این روزا خیلی وقت نوشتن ندارم، اینم دیگه از سر دل نوشتم، نه، خودش نوشت.وگرنه تو ذهنم مطالب زیادی هست که بنویسم.تا چند روزه دیگه کمی وقتم آزادتر میشه حتما می نویسم.