سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ماجراهای اردوی جهادی2

*این روزها همه دارن از اما زمان(عج) میگن ومینویسن، بدجوری ظرف مردم پر شده، صبر مردم تموم شده، همه نیاز جدی پیداکردن به بابا. میبینی آقا؛ ما تو را برای نیاز خودمون میخوایم...بگذریم.

یکی از جاهایی که خیلی حضور حضرت صاحب(عج) را حس می کردم اردوی جهادی بود. در طول روز مدت زیادی رو با بچه ها بودم، تا میخواستم حرف بزنم، همش اسم ویاد امام زمان(عج) میومد تو ذهنم برعکس اینجا.

یه رسم قشنگی اونجا با بچه ها داشتیم، هر وقت دور هم به هر بهونه ای جمع می شدیم آخرش همه دستهامون رو به هم می دادیم و هر کسی یک دعا می کرد وبقیه آمین می گفتند. باورتون نمیشه بیش از نیمی از دعاها، دعای فرج آقا بود.

تو افتتاحیه یک کلیپ از جمکران پخش شد، بین بچه ها بودم گفتم اگر گفتید اینجا کجاست؟ یکی می گفت مشهده؟ یکی دیگه می گفت شاهچراغ و...خلاصه هیچکس اصلا نمیدونست اینجا کجاست. اما خوب حالا ما که می دونیم چه فایده؟ اونا نمی دونستند جمکران کجاست وتاحالا ندیده بودند ولی آقا با اونا همنشین بود ودلشون امام زمانی ولی من با این همه ادعا...

"و نرید ان نمن علی الذّین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین..."

این آیه اونجا صدردصد صدق می کرد، همین بچه های سارون هستند که سربازان سپاه امام زمان می شوند، همین روستایی ها بودند که انقلاب کردند وحالا انقلاب را حفظ می کنند.

بهشون مدام می گفتم قدر خودتون  وجایی که هستید رو بدونید، امام زمان با شماست، پیش شماست. چرا که امام زمان، امام مستضعفین هست، منجی پابرهنه ها هست. آقا میاد تا حاکمیت همین روستایی های که بر اونها ظلم شده محقق بشه.

5تا قول تا روز آخر به هم داده بودیم که قرار بود هر روز انجام بدیم، وفراموش نکنیم. برای همیشه انجام بدیم. یادم نمی ره صبح که بچه ها می اومدن قبل از اینکه من بپرسم، خودشون میگفتن این قول رو انجام دادم، اون یکی یادم رفت...خداییش خودم الان اون قول ها یادم رفته، اونقدر خودمون رو درگیر کردیم که اصلا یادمون میره خدایی هم هست.

بعدا در مورد قول ها می نویسم، اما حالا هر کی گفت اون قول ها چی بودن؟وکیا انجام دادن؟(درقسمت نظرات)

یکی از چیزهایی که رسممون شده بود، همیشه آخر کلاس یا آخر ورزش به هربهانه ای دعای سلامتی آقا فراموش نمی شد، همه حفظ شده بودند. بهترین دعاهای فرج رو اونجا با بچه ها خوندم، پاکی بچه ها مثل یک روضه سنگین اثر می کرد. دست های کوچیکشون رو بالا می بردند وبا تمام وجود آقا رو صدا می زدند، انگار کسیکه دنبال باباش می گرده...

*"حادثه‌ی اهانت به قرآن و پیامبر  عظیم‌الشأن صلی‌الله‌علیه‌وآله، با همه‌ی تلخی، در دل خود حامل بشارتی بزرگ است. " (این قسمتی از پیام نائب امام زمان بود در محکومیت اهانت به قرآن کریم)

اما با خود معنی ومفهومی امید بخش دارد وخبر از بشارتی بزرگ می دهد. اما کسی توجه نکرد. آقا اخیرا مکرر خبر از آینده ای روشن، بشارتی بزرگ می دهند.

بچه ها خودمان را جمع کنیم، ظهور نزدیک است. هرچقدر الان حرف نائبش را گوش می دهیم، همانقدر هم در دوران ظهور حرف امام را. آقا گفتند افسر، یعنی باید بتوانیم 72 نفر را به خط کنیم، اگر امام زمان اومد گفت کو هفتاد دو نفرت؟چی بگم؟ما هوز با خودی ها سر آبنبات چوبی اختلاف داریم. هنوز تو وحدت و خلوص گیر کردیم. آقا خبر از بشارتی بزرگ دادند، به هوش باشیم...اللهم عجل لولیک الفرج

............................................................................................

پی نوشت:

*بعضی روزها حتی 10ساعت هم پای اینترنت هستم، اما خیلی وقت نمی کنم اینجا مطلبی بنویسم. با اینکه حرف زیاده. از جمله صحبت های حضرت آقا با هیئت دولت، با اعضای خبرگان که جای بحث زیادی داره. از جمله فوری ترین مسئله جهان اسلام یعنی پاکستان. حرکت جنون آمیز و هتک حرمت قرآن، مسائل داخلی و تشکیلاتی ب.پ، آسیب شناسی اخلاقی تشکل های دانشجویی، بررسی مفصل وضعیت استانداری و راست سنتی شیراز، احمدی نژادیسم و جریان مشکوک مشایی، تحلیلی پیرامون تحولات و شکل گیری جریانات جدید سیاسی در کشور، آخرین وضعیت جریان فتنه و اصلاحات و درمورد انقلاب اسلامی که حرف زیاده و...که اگر وقت بود در مورد هر کدوم یک سینه حرف موج زند در دهان ما وخواهم نوشت.

*فعلا خدا اینگونه خواسته که مطالب اینجوری باشه. تا بعد...

 *غیبت بدجوری دست وپایمان را بسته که حتی خودمون هم نمی فهمیم. این روزها غیبت شده عادت. عادی عادی شده وخیلی پیچیده با نام های مختلف وتوجیهات متفاوت.


+ نوشته شـــده در جمعه 89/6/26ساعــت 6:36 عصر تــوسط رَبِّ:اِنّی لِمآ اَنزَلتَ اِلَیَّ مِن خَیرٍفَقیر | نظر




مرگ بر آمریکا