این حق طبیعی هر رییسجمهوری است که معاونان و مشاورانش را بر اساس دیدگاه خود انتخاب کند. طبعا هیچکس و هیچ مقامی هم نمیتواند و حق ندارد با این «حق» انتخاب رییسجمهور مخالفت کند. حتی اگر آن انتخاب، اسفدیار رحیم مشایی باشد که حرف و حدیث درباره او بسیار است.
البته بخشی از حساسیتها درباره مشایی برمیگردد به گفتار و رفتار 4 سال گذشته او و بخشی هم مربوط است به حساسیتها و تبلیغات بیش از اندازه بعضی افراد و جریانها درباره او. من هم قصد تکرار و یادآوری و یا توجیه این حساسیتها را ندارم اما دوست دارم به عنوان کسی که در انتخابات به آقای احمدینژاد رای دادم و انتظارات فراوانی هم از ایشان دارم، نکتهای را به ایشان متذکر شوم:
آقای دکتر احمدینژاد! من نه به رفتار و کردار 4 سال گذشته آقای مشایی کار دارم و نه به حساسیتها و دخالتهای بیش از اندازهی دیگران درباره او. من هم اگر جای شما بودم و در دوره دوم ریاستجمهوری خود با آرایی 24 میلیونی به پیروزی میرسیدم این حق را برای خود قائل بودم که بسیار مقتدرتر و محکمتر از دوره اول، کابینه ام را تشکیل بدهم، چرا که اینبار آرای میلیونها ایرانی را پشت سر خود داردم، اما قطعا فضای موجود را هم در نظر می گرفتم.
آقای دکتر احمدینژاد! در 4 سال گذشته بخشی از حساسیتها پیرامون آقای مشایی با دخالتهای مستقیم رهبری به پایان رسید! آیا با معاون اولی آقای مشایی، ما باز هم شاهد این خواهیم بود که از رهبری برای پایان دادن به یک مساله عادی و یک تصمیم شتاب زده، استفاده شود؟!
آقای رییس جمهور! حتما قبول دارید که امروز بخشی از جریان مخالف شما، دیگر دغدغه مخالفت با شما را در اولویت کاری خود ندارد، این روزها آنها به صراحت در برابر رهبری نظام قرار گرفته و قصد دارند با توسل به شیوههای مختلف و اشخاص گوناگون این مخالفت خود را به پیش ببرند. در این جریان مخالف، افرادی از مسئولان بلندپایه و استوانههای سابق نظام تا ورشکستگان سیاسی و ائتلاف عناصر ضدنظام و ضدانقلاب داخلی و خارجی نیز حضور دارند. عجیب آنکه حتی برخی از روحانیون و علمای قم نیز ممکن است با آنها همراه باشند!
آقای رییس جمهور! ما انتظار داریم که در شرایط کنونی، با تصمیمات عاقلانه و آگاهانه خود، فضای جدیدی در روابط سیاسی جریانات موجود ایجاد کنید و راه هرگونه سواستفاده را بر آنها ببندید، نه آنکه فضای بهانهجویی، بهانهگیری و سوءاستفاده را همچنان هموار کنید!
در این شرایط حساس، قطعا از رییسجمهوری که عملکردش مورد تائید رهبری نظام است و اتفاقا بخشی از مخالفتهای با او، دقیقا بخاطر تائیدات مکرر رهبر انقلاب از دولت اوست، انتظار میرفت که باری از دوش رهبری نظام بردارد، نه آنکه با عملکرد و تصمیم خود باری به آن بیفزاید!
به نقل از آهستان
به مناسبت سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان...
ای مسافر شلمچه، که ...
بوی بیتالمقدس را و ...
طنین صدای احمد متوسلیان را که ...
راه رسیدن به کربلا از قدس میگذرد
شنیدهای ...
یاعلی
سلام، این یکی مقاله کار خودمه، فکر کنم چیز خوبی باشه.
انقلاب مخملی، سبز
انقلاب مخملی به معنای سعی در جامعه برای تغییر حکومت به حکومتی دیگر از طریق ایجاد نافرمانی مدنی است. در این نوشتار سعی دارم تا با بحثی کوتاه مبانی انقلاب مخملی و ردپای آن را تبیین کنم .
کمی با توجه بالا می توان یک رکن اصلی برای این تعریف یافت و آن ایجاد نافرمانی مدنی است که آن هم به وفور در چند روز گذشته و البته در سال های گذشته مثل ماجرای کوی دانشگاه در سال 78 یافت می شود. این ها به معنای وجود تلاشی برای ایجاد انقلاب های رنگین است . یعنی همان چیزی که با ایجاد نوعی رعب و وحشت در گرجستان برای کودتا و تغییر حکومت وجود دارد . روزی که شوارتناتزه برای مراسم تحلیف در مجلس حاضر شده بود ، حزب مخالف با جمع کردن 15 هزار نفر نیرو در پایتخت و اهدای دسته گل به نیروهای نظامی ، باعث ایجاد این نوع از انقلاب شد . اما آن چیزی که مهم است ، سرنخ هایی است که از بیگانگان در این حوالی دیده می شود. به تبیین این ردپاها می پردازیم .
آمریکا به گرجستان در لایه دوم اروپای شرقی پس از دستیابی کامل به لایه اول نظر داشت . بدین معنا که به گرجستان به عنوان حیات خلوت روسیه نگاه می کرد . از این رو برای پیشبرد اهداف دست به رویه بالا پس از انتخابات زد . یعنی با ایجاد یک لایحه سطحی از احتمال پیروزی حذب مخالف گرجستان نو ، شانس پیروزی برای آن ها قائل شد . در این زمان با عملیات روانی گسترده و ایجاد نوعی القای ناخودآگاه این شانس را برای حزب رقیب به رهبری ساکاشویلی قائل شد ، آن را تقویت کرد. این عملیات گسترده روانی اثر گذاری خود را زمانی نشان داد که پس از پیروزی حزب گرجستان نو ، شائبه تقلب ایجاد شد و به دلیل وجود زمینه ذهنی به شدت در جامعه تقویت شد و پس از آن جریانات بالا پیش آمد که مشخص کرد چطور یک انقلاب رنگین شکل می گیرد . این جریانات با استعفای شوارتناتزه دنبال شده اما بحث سر ردپای آمریکا در این موارد است و این سوال به دنبال نوعی عوامل داخلی که مورد کنترل استبداد خارجی است می گردد . این نقش ها توسط بنیاد سورس که مخصوص همین عملیات است و به ظاهر NGO های داخلی ایفا شد. منطور از به ظاهر در جمله ی قبل این است که NGO ها نوعی نقش حکومتی در جامعه ایفا می کردند و اینها به معنای دست داشتن عوامل بالا در حکومت و دولت هاست .
حال می خواهیم با توجه به مثال بالا روند انقلاب مخملی را که به دنبال گرجستان در کشورهای دیگر مثل اوکراین ادامه داشت را در ایران توضیح دهم .
1- اینکه هر انقلاب رنگینی دارای نوعی نماد است که کم کم در جامعه فراگیر می شود، این مورد در ایران در قالب رنگ سبز پدیدار شد. که نوعی نماد بود. اما این نماد با پخش انواع لباس دیوارنویسی و شعارها ترویج شد تا جایی که به یک موج تشبیه شد.
2- دومین بحث سر ایجاد یک کمیته یا سازمان برای القای مطالب مورد نظر عوامل انقلاب مخملی بود.
3- حقا مهره ای خوبی برای منظور بالا تدارک دیده شد. یعنی کسانی که متخصص جنگ روانی بودند و ضمنا به ساختار اطلاعاتی کشور آشنایی داشتند و از همه مهمتر دارای سابقه در براندازی نرم بودند. این کمیته از کسانی مانند خسرو تهرانی، بهزاد نبوی، سعید حجاریان و ... تشکیل شد که بعدا به نام کمیته ایکس معرفی شد.
4- بنیاد سوروس، بنیادی مخفی در ایران بود که توسط آمریکا و قدرت های استعماری، بعد از انقلاب پایه گذاری شده بود تا با مدیریت گذشت زمان، کلیه عملیات های روانی در ایران را انجام دهد. این روند تا پارسال و انحلال این سازمان، که تشکیل شده بود از هاله اسفندیاری، رامین جهانبگلو و... ادامه داشت اما با انحلال این بنیاد سوروس، ضربه سختی به این اهداف آمریکا وارد شد تا جایی که آمریکا به دنبال فرصتی برای ایجاد یک ضربه ناگهانی گشت.
در آستانه انتخابات، رسانه های خارجی سعی در ایجاد نوعی شائبه در انتخابات کردند تا مردم در این انتخابات شرکت نکنند اما با مشاهده وضع موجود در ایران و دو قطبی شده انتخابات و همچنین اقبال عمومی از میرحسین موسوی به شدت تغییر جهت دادند، یعنی دوباره به فکر ایجاد انقلاب مخملی در ایران به صورت یک ضربه ناگهانی افتادند. این حمله کننده ها و در نوک پیکان آنها انگلیس و غول تبلیغاتیش، سردمداران ایجاد انقلاب مخملی شدند. آنها با مشاهده نظرسنجی ها و وضعیت جامعه و اقبالی پیشتازانه از احمدی نژاد، تصمیمی را که برای حمایت از جناح مقابل احمدی نژاد گرفته بودند آشکار کردند و این القای روانی را انجام دادند که موسوی پیروز انقلاب است.
5- با پیروزی احمدی نژاد، در حوزه گسترده ای شروع به تشکیک در انتخابات کردند تا شاید با ایجاد کودتا، انتخابات را ابطال کنند یا حتی در سطوح بالاتر احمدی نژاد را مجبور به استعفا کنند. در این زمان مردی که کانون شعار قانون گرایی بود به محوری برای قانون گریزان تبدیل شد. یعنی انتخابات به عرصه ای تبدیل شد تا تمام سایت ها و روزنامه ها با تکنیک های جنگ روانی نوعی پازل را برای ابطال انتخابات کنار هم بچینند. تعدادی از این ترفند ها عبارت بودند از:
- تشکیک در سلامت انتخابات و القای تقلب در آن
- طرح نظارت بین المللی بر انتخابات و تشکیل کمیته صیانت از آرا
- افزایش انتظارات و مطالبات عمومی
- تلاش برای سلب اعتماد مردم و القای ناکارامدی نظام
- هجمه به گفتمان امام و انقلاب و رهبری
- اعلام خطر، بحران نمایی، اعلام خطر، سیاه نمایی، پخش شایعه و ...
- به تعبیر مقام معظم رهبری اردوکشی تمام مخالفان نظام به خیابانها ( کلمه مخالفین در این نکته وضوح می یابد که حدود 60 درصد آشوبگران دستگیر شده اصلا رای نداده اند.)
6- نافرمانی های مدنی تا جایی ادامه یافت که یران اصلاحات و طرفداران موسوی به معاندین نظام تبدیل شدند. یعنی از طرح تشکیک در انتخابات و راه اندازی شورش ها توسط خانواده هاشمی گرفته تا نافرمانی موسوی از رهبری و به جرگه ضدانقلاب پیوستن مجمع روحانیون، بهانه های برای انقلاب مخملی بودند. هرچند که شاید این افراد عمدی به ورود در مسئله انقلاب مخملی نواشنتد، اما به هر حال گامی های در پیشبرد هدف بیگانگان برداشتند.
7- اغتشاشات در چند مورد اصلی تبلور یافت:
- تلاش برای ایجاد انقلاب رنگین در ایران با رهبری آمریکا
- آتش زدن مراکز عقیدتی، سیاسی و نظامی
- اجتماع افراد ضدنظام بر علیه حکومت
- اجتماع تمام افراد انقلابی ضد احمدی نژاد
- ایجاد نوعی اتحاد بین نیروهای انقلاب و ضدانقلاب برای انتخاب نشدن احمدی نژاد (به تعبیر من، به صورت ناخواسته بوده)
- ایجاد نوعی تکاپو و همبستگی در منافقین، مجاهدین و مشارکتی ها (البته در بعضی موارد اختلاف بین آنها هم دیده شد.
ضمن اینکه این نافرمانی ها در قالب آقای موسوی نباید قابل پذیرش باشد به دو دلیل اصلی:
- نامزدی در انتخابات و ورود به کوچه قانون
- شعار مبنایی ایشان مبارزه با قانون گریزی بود.
8- این انقلاب مخملی ناکام ماند. این مطلب را می توان به وضوح در سخنان مقام معظم رهبری مشاهده کرد. ایشان با خاص خواندن ملت ایران و احمق خواندن بیگانگان، به همگان فهماندند که ایران نه اوکراین است و نه گرجستان. شاید همه مردم در انتخابات به احمدی نژاد نداده باشند، اما همه آنها به نظام رای دادند. در این میان نباید جای موثر نیروهای امنیتی و به ویژه وزارت اطلاعات را خالی
مردم نگذاشتند تجربه بنی صدر بار دیگر تکرار شود.