مهندس میرحسین موسوی پس از بیست سال سکوت معنادار و کناره گیری ظاهری ار عرصه سیاست کشور در تاریخ 20اسفند87 با انتشار بیانیه ای رسمی و به تصمیم عوامل صحنه گردان انتخابات رسما اعلام نامزدی کرد ، تا اصلاحاتی که سالها پیش به قول تئورسین شان(سعید حجاریان) "مرده بود" با ورود میرحسین دیرتر خاک شود و زمان تشییع آن طولانی تر شود.
اما شاید مهمترین نکته وسوال ما از جناب میرحسین موسوی این باشد که در این بیست سال کجا بودید؟
اما خودمان هم جواب سوالمان را از رفتارهای اخیرتان دریافت کرده ایم ، آنجا که با سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب نشست وبرخاست داشتید واز آنها حمایت وصریحا آنها را به رسمیت شناختید. حتما یادتان هست که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و به امضای آیت ا...مشکینی(ره) رئیس وقت این جامعه بدلیل اظهارات اهانت آمیز هاشم آغاجری عضو سازمان مجاهدین نسبت به ائمه اطهار و مراجع تقلید سازمان را نامشروع خواندند و متدینین را از همکاری با آن برحذر داشتند، اما شما حتی بیانیه جامعه مدرسین را هم سیاسی خواندید.
آنجا که مسئول ستاد دانشجویی شما یکی ازسکولارهای افراطی دفتر تحکیم شد.
از آنجا که از جامعه مدنی اومانیستی نام بردید ، تا قیافیه ای روشنفکرانه هم داشته باشید.و هزاران اتفاق دیگر که درمجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت.البته شما را درگذشته نیز درانتخاب بعضی وزیرانتان از قبیل بهزاد نبوی، محمد سلامتی وسید محمد خاتمی شناخته ایم.
شما در بیانیه خود برای اعلام کاندیداتوری ریاست جمهوری اعلام کرده اید که فاصله گرفتن از آرمانهای نظام و آموزه های حضرت امام (ره) ودر هم ریختگی ساختار های مدیریتی وبرنامه ریزی شما را برآن داشته تا در این عرصه وارد شوید. حال سوال این است ، آیا فاصله گرفتن از آرمانهای نظام وانقلاب مربوط به این دوره است ویا مربوط به دوران گذشته است که در8یا بطور صحیح تر16سال تمام مقدسات ما را به سخره گرفتند؟آیا زمانی که اکبر گنجی گفت: امام به مورزه تاریخ سپرده شد، از آموزهای امام(ره) فاصله نگرفته بودیم؟آیا آن زمان احساس تکلیف نمی کردید؟چرا آن زمان لب فروبستیدو هیچ نگفتید؟البته جای تعجب ندارد ، چرا که خود شما در همان16سال مشاور آقایان بودید؟
اما ما شما را از نیروهای درون انقلاب می دانیم، ولی معنای سکوت، همراهی واکنون علمداری شما برای توهین کنندگان به مقدسات را اصلا متوجه نمی شویم.
اکنون کمی از اهانت های بی شرمانه 8ساله در دوران اصلاحات را به شما یادآور می شوم ، تا ببینید اکنون به سمت دورشدن از آرمانهای امام راحل می رویم یا زمان مشاوره شما برای آقایان؟
ابراهیم اصغر زاده: اگر مجوز راهپیمایی به هر گروه بر اساس قانون داده شود اشکال ندارد، حتی علیه خدا...( آفتاب امروز، 2/6/78)
سید محمد خاتمی: اگر این حجاب و پوشش مانع حضور زن و بروز شخصیت زن شود، قطعاً مضر است ... مشکل این نیست که زنان چگونه لباس بپوشند، مشکل اینست که زنان بتوانند در عرصههای مختلف حضور داشته باشند.( همبستگی، 16/8/79)
علیرضا علوی تبار: جامعه ایران فاز سنتی خود را پشت سر گذاشته و میخواهد مدرن و صنعتی شود. اما در این جامعه هنوز خدا نمرده است. بنابراین ما چگونه میتوانیم به این وضعیت چیره شویم.( یالثارات، 4/3/79)
سخنرانی آغاجری:«امام علی (ع) با رفراندوم طبیعی قدرت را به دست گرفت. با این همه از نظر شیعیان امام معصوم بود... منطقی که میگوید رضایت خدا خارج از رضایت مردم است، مبنای استبداد است. و فلسفه سیاسی اموی – یزیدی بر همین استوار است.» «... اینکه مارکس میگوید دین افیون تودههاست، تنها بخشی از حقیقت است. من میگویم در حکومتهای دینی، نه تنها دین افیون تودههاست که افیون حکومتها نیز هست.»( ساختمان مرکزی دفتر تحکیم، 25/1/81)
عبدالکریم سروش: فرهنگ شهادت خشونت آفرین است، اگر کشته شدن آسان شد، کشتن هم آسان میشود.( روزنامه نشاط، 12/3/78)
محمد کاظم محمدی اصفهانی: مردم حق دارند همه مسؤولین را به سؤال کشیده و از آنها انتقاد کنند حتی اگر آن مسئول، پیامبر و امام معصوم باشد، بلکه به خود خدا هم میتوان اعتراض کرد و او را فتنه گر نامید.( روزنامه ایران، 24/4/79)
غلامرضا سالار بهزادی: تفکر شیعه گری موجب انحطاط مملکت ما و مانعی برای دموکراسی است. ای کاش سوابق حاکمیت های مردمی صدر اسلام، مورد توجه قرار میگرفت.( روزنامه صبح امروز، 23/8/78)
مدیر آموزش و پرورش استان مازندران: ثواب کف و سوت زدن برای تقویت یکی از نخبگان جامعه کمتر از سینه زنی و عزاداری برای امام حسین(ع) نیست.( کیهان اخبار ویژه، 10/3/79)
ابراهیم یزدی: چون دین و سیاست از هم جدایند، حکومت دینی هم غلط است.(پیام مهاجر به نقل از کیهان22/4/79)
این فقط گوشه ای از دریای اندیشه اصلاحات آمریکایی بود، که متاسفانه شما همه ی اینها را دیدید ولی سکوت کردید؟
آقای موسوی معنی سکوت شما در برابر این فحاشی ها چیست؟چرا اکنون خود را علمدار این جماعت سکولارمآب کرده اید؟
یکی از اشتباهات استراتژیک جریان اصلاح طلب این است،که حدومرز خود را با معاندین به نظام، اپوزیسیون وجماعت سکولار مشخص نکرده اند.که البته از سوی بعضی از بزرگان اصلاحات نظیر آقای کروبی تذکر داده شده، وحتی کار به جایی می رسد که مظهر اصلاحات یعنی خاتمی در دانشگاه تهران با صراحت می گوید"از اردوگاه اصلاحات صدای دشمن می آید".
ظاهرا شما از بیست سال گذشته تا اکنون که وارد میدان شده اید پروژه "سکوت، همراهی و علمداری" را در پیش گرفته اید. اما از سوی دیگر نیز شعارهای انقلابی نیزمانند؛ ساده زیستی، توجه به فقرا، اسلام ناب را می دهید وبه قبورشهدا می روید،بسیج را مدرسه عشق می خوانید و....
اما بدانید شعار اسلام ناب در عین همراهی با تئورسین های پلورالیسم سازگاری ندارد. شعار شهدا را دادن با سکوت در برابر کسانیکه شهادت را خشونت آفرین خواندند هیچ سنخیتی ندارد.
آقای میرحسین از سرنوشت خاتمی وکروبی عبرت بگیرید، و مرز خود را با جریان های تجدیدنظر طلب وقدرت طلب مشخص کنید. وگرنه مانند همین مدت کوتاه که تمام مخالفین اسلام ناب که شما به آن افتخار می کنید، شما را دوره کرده وسعی در حرکات ماکیاولیستی خود دارند ودر این راه از هیچ کاری دریغ نمی کنند وشما را علمدار خود کرده اند تا بتوانند نقشه ای شوم خود را که ناتمام مانده کامل کنند.