بغض کرد.
یادش آمد:
مرد - صلی الله علیه و آله و سلم - گفته بود سپرت را بفروش
و با پولش زندگی بساز برای فاطمه ام
اما نگفته بود
دخترم ، خودش سپر می شود برایت...
پی نوشت: 1. باید اعتراف کنم، از منظری دیگر مطلب قبلی خودم را قبول ندارم. چرا که ... اما رشد سیاسی مردم را نادیده نمی گیرم. این مطالب برادران عزیزم را هم بدون تایید مطلق ولی پیشنهاد می کنم بخوانید و در بحث ها در قسمت نظرات شرکت کنید.(+ و + و +)
2. "متحجر و متجدد" آوینی را بایکوت کرده اند، تا زیرآب تمام کارهایشان نخورد. که اگر آوینی زنده شود، پنبه ی آنها رشته خواهد شد. و چقدر زیبا گفت برای امثال من: "یاران شتاب کنید...گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست، آری گنهکاران را راهی نیست ، اما پشیمانان را می پذیرند." این ها را تبرّکا بخوانید:"بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا می زنید و از عاشورا ؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم ، نه یک بار نه دو بار ... به تعداد شهدایمان." "راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که می خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند ، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد..."
3. این مدت مطالب زیادی بود که باید به آنها می پرداختم، اما قلمم شکسته بود! تازه دارد جوانه می زند. دوباره خواهم نوشت...
کاملا بی ربط: کاملا بی ربط : همه برای ام دست تکان دادند ... کم بودند دست هایی که تکان ام دادند!