حسین منتظر ماست..
باید رفت، باید کاری کرد، باید دل کند، باید پرواز کرد تا کربلایی شد...
دلخوشیم به کربلای ایران، آیا حسین ما را میخرد؟ جواز کربلا را خواهم گرفت! حسین منتظرماست...
سفر از خویش نکردم...
خیلی عجیبه، با این همه گناه، بازهم شهدا مرا می خوانند؟
ولی یک شرط از جانب مهمان: یا آدم برگردم یا اصلا منو راه ندین یا دیگه برنگردم.
فرج، شهادت، زیارت...
"یک سینه حرف موج زند در دهان من"
پی نوشت:
ان شاالله فردا عازم کربلای ایران هستم. به شدت محتاج دعای شما.
حرف زیاده، سرموقع خواهم گفت و نوشت.
فقط " اللهم عجل لولیک الفرج"